6 تفسیر از شبیه سازی انسان دو
4)قصه خودمان گزارشى از آینده
در این روز از آینده مشابه سازى آسان تر از نوشابه سازى است و جهان هنوز سه قطبى است.جهان اولى ها همگى کلون شده هستند، جهان دومى ها مخلوطى از کلون شده ها و آدم هاى طبیعى هستند و در جهان سوم تعداد کم شمارى کلون شده در میان آدم هاى طبیعى زندگى مى کنند. این گزارش از جهان اول تهیه شده است.ابردستگاه آزمایشگاهى روى هر درجه اى که قرار بگیرد، نمونه تولید شده همان سن را خواهد داشت. درجه ها از صفر تا صد متغیر هستند و اعشار آنها بیشتر مورد استفاده عاطفى دارد. اگر درجه روى صفر قرار بگیرد، سن نمونه تولید شده برابر با عمر نوزاد تازه به دنیا آمده است و اگر روى عدد صد قرار بگیرد، یک پیرمرد یا پیرزن صدساله تولید مى شود. عدد بیست بیشترین درخواست را دارد و عدد صد کمترین را.در حال حاضر (از آینده) سرعت این ابردستگاه به شکل حیرت آورى زیاد شده است و یک ساعته یک نمونه انسان کامل تحویل مى دهد، در هر سنى که بخواهید، اما دانشمندان حتى به سرعت تولید یک آدم در یک ثانیه هم فکر مى کنند که فعلاً بلندپروازى است.
گروه هاى آنارشیست با کارشکنى هاى گسترده به دولت ها و دانشمندان اعتراض مى کنند. آنها مى گویند باید با تولید انبوه ابردستگاه ها، کلونیسم از کنترل دولت ها درآید و هر فردى یک ابردستگاه آزمایشگاهى داشته باشد تا هر وقت که بخواهد و هر چند تا که بخواهد خودش را تولید و بازتولید کند. دولت ها به دلیل کنترل جمعیت و مسائل امنیتى به شدت با این نظریه مخالفند. در همه کشورهاى جهان اول ابردستگاه در انحصار دولت ها است. مجازات آنارشیست ها در صورت اثبات اتهام کارشکنى آنها محروم شدن از کلون شدن است که به معناى اعدام است. زیرا پس از مرگشان نمونه مشابهى ندارند تا زندگى آنها را ادامه بدهد.
البته تا رسیدن به زمان مرگ بیشتر آنارشیست ها از رویه خود برمى گردند و شامل بخشودگى مى شوند.در این جهان مرگ از نظر معنا مرده است و انسان به جاودانگى اختیارى رسیده است. بعضى ها تا پیرى خود با خیال راحت سر مى کنند و سپس با کلون خود دوباره زندگى را آغاز مى کنند، ولى بیشتر مردم حوصله رسیدن به پیرى را ندارند و در میانسالى خود را از میان برمى دارند تا در نمونه جدید و جوان خود تجدید حیات کنند.تعداد کمى مایل هستند از نوزادى یا کودکى دوباره زندگى را آغاز کنند و ترجیح مى دهند، زنده بمانند تا کودکى خود را خودشان بزرگ کنند و بعد که نمونه خودشان به آب و گل رسید و توانست به طور مستقل زندگى کند، با خیال راحت نسخه کهنه خود را نابود مى کنند.قانون بر این مورد نظارت کامل دارد. هر آدمى آزاد است هر چند بار تا ابد خود را تکثیر کند، اما در آن واحد فقط مى تواند دو نفر باشد، خودش و نمونه بازتولید شده اش و اختیار با خودش است که بماند یا برود و بگذارد نمونه جدید زندگى او را ادامه بدهد.ریزتراشه هایى که همزمان با تولید نمونه در آن نصب مى شود، موجب کنترل الکترونیکى موالید مى شود که البته داده هاى بسیار زیادى روى ریزتراشه ها ضبط مى شوند.
اگر از یک نفر بیش از یک نمونه وجود داشته باشد، آژیرى در کامپیوتر مرکزى به صدا درمى آید و تعقیب و یافتن نمونه زیادى به سرعت برق ممکن مى شود.مرگ واقعى به معناى قدیمى آن وقتى اتفاق مى افتد که کسى از تکثیر خودش منصرف شود و بخواهد احتمال بالقوه تجدید حیاتش را هم نابود کنند که در آن صورت وصیت مى کند، جسدش را بسوزانند.اخیراً میزان انصراف از تکثیر خود و درخواست سوزانده شدن پس از مرگ بسیار زیاد شده که نشانه بروز بحران افسردگى شدید در این جوامع است.سلاح هاى پیشین منسوخ شده اند، زیرا پس از قتل کسى مى شود با فرستادن DNA مقتول به ابردستگاه یک ساعته او را بازتولید و زنده کرد. گرچه خیلى ها به دلیل عدم توانایى مالى باید مدتى در نوبت یا برزخ بمانند. شرکت هاى بیمه هزینه هاى یک بار تولید هر نمونه را تقبل مى کنند که این نوع بیمه اجبارى است.
اما براى احتمالات و تصادفات گوناگونى که در زندگى روى مى دهد، انواع بیمه ها وجود دارد که از عهده مالى همه افراد برنمى آید. به هر صورت حتى در صورت خاکسپارى یک فرد ندار، امکان بالقوه تجدید حیاتش همیشه وجود دارد.سلاح هاى آتش زایى که فرد را در یک آن خاکستر مى کند، ولى به اشیا و مکان ها آسیبى نمى رساند، سلاح رایج است. کافى است مشخصات ریزتراشه فردى به یکى از این سلاح ها داده شود، آن وقت از هر فاصله اى مى شود آن فرد را خاکستر کرد و سرقت داده ها از ابررایانه مرکزى و یا لو رفتن مشخصات فردى مهمترین شکل جنایت است.قوانین در عین ساده شدن پیچیدگى هاى خاص خود را دارند. از نظر قانون نمونه جدیدتر تا زمان ادامه زندگى نمونه والدش حق ندارد خود را تکثیر کند. باقى حقوق به طور مساوى میان نمونه قدیم و جدید تقسیم مى شود.
بسیارى از اختلاف ها و جرم ها از حقوق نابرابر میان نمونه قدیم و جدید ناشى مى شود.نظریه هاى مختلفى درباره روح با یکدیگر در چالش هستند. نظریه غالب این است که نمونه جدید تا زمان حضور منشاء خود یعنى نمونه قدیم فاقد روح است و به محض معدوم شدن نمونه قدیم روح آن به نمونه جدید منتقل مى شود. ولى مثل همیشه چالش بر سر استثناها و بى نظمى ها است و برخى جدل مى کنند که اگر کسى به فرض به طور غیرقانونى در آن واحد چند نمونه از خودش را تکثیر کند و بعد خود را معدوم کند، روح او در کدام یک از نمونه هاى جدید حلول خواهد کرد؟عده اى پاسخ مى دهند که چنین چیزى ممکن نیست. زیرا دولت به شدت بر تولید نمونه ها نظارت دارد و پاسخ داده مى شود که اولاً غیرممکن نیست و دوماً فرض آن غیرممکن نیست.جهان اولى ها بالاخره توانسته اند با موجودات سیاره اى بسیار دورتر از منظومه شمسى تماس برقرار کنند. در واقع آن موجودات با زمین تماس گرفته اند. پیام آنها پس از سفرى دراز و نورى در فضا بالاخره به زمین رسیده است و جهان اولى ها توانسته اند آن پیام را در جو زمین رصد و ترجمه کنند. موجودات این سیاره پس از طى پیشرفت هایى که براى مردم زمین قابل تصور و تخیل هم نیست، با یک توافق عمومى خودشان را تا حد میکروارگانیسم ها کوچک کرده اند و به آغاز پیدایش حیات بر روى سیاره خود بازگشته اند و فشرده تمدن خود را روى دیسکتى براى مردم زمین فرستاده اند. آنها با شیوه اى دور از تصور همه مظاهر زندگى و دستاوردهایشان را از روى سیاره شان محو کرده اند و خودشان هم با خاک و سنگ و املاح و آب یکى شده اند. پس از تهیه این گزارش مى خواهم داستانى بنویسم درباره عشق میان یک فرد کلون شده از جهان اول و یک فرد طبیعى از جهان دوم و یا سوم. اگر فرد کلون شده ریزتراشه اش را از بدن خود درآورد، امکان تولید مثل طبیعى براى او وجود خواهد داشت، اما امکان تکثیر او براى ابد از بین مى رود. فرد کلون شده از تکثیر و جاودانگى خود مى گذرد و به سوى ...ولى از آنجا که ممکن است آینده این مسیر را طى نکند، مى شود فعلاً در نوشتن این داستان دست نگه داشت.
5)سفید یا سیاه !
بشر نمیداند که آیا از آنچه که به دست آورده باید خوشحال باشد یا متأثر. این همهی آن چیزی است که درباره شبیهسازی (Cloning) میتوان بر زبان آورد.
علم اکنون به جایی رسیده است که میتواند نسخهای دقیقاً یکسان را از یک مولکول یا ارگانیسم تولید کند، سلولی را از سلولهای غیرجنسی انسانی بگیرد، تخمکن زن را تخلیه نماید و آن سلول را به رحم ماده ـ که فقط کار حمل و نگهداری بر عهده اوست ـ تزریق نماید.
این کار، یعنی کشت هسته سلول غیرجنسی در یک رحم طبیعی یا مصنوعی قدمی فراتر از تلقیح مصنوعی است. زیرا تلقیح مصنوعی همانند نوع طبیعی آن اسپرم و اوول، هر کدام با 23 کروموزوم با یکدیگر ترکیب میشوند تا 46 کروموزوم یک سلول انسان طبیعی ایجاد گردد. ولی در شبیهسازی تخمک هیچ نقشی در تهیه کروموزومها ندارد، زیرا سلول غیرجنسی برعکس سلولهای جنسی همهی 46 کروموزوم را به همراه دارد.
فرق دیگر شبیهسازی با تلقیح طبیعی این است که در اینجا سلول دهنده میتواند از یک زن یا مرد دیگر تهیه گردد، حتی میتوان از خود همان زنی که شبیهسازی در رحم او صورت میگیرد اخذ نمود.
آنها که این دانش را یک انقلاب میدانند بدون شک به بیراهه نرفتهاند. هر چند در اینکه آن را یک انقلاب سفید یا سیاه نامید هنوز حرف و حدیث بسیار است.
دانشمندان، حتی همه ابناء بشر همواره به دنبال یافتن عمری جاویدان بودهاند و این تحول یکی از ثمرات همه ساعاتی است که بشر برای یافتن عمر دائمی در تلاش بوده است.
ما در اینجا به جای اینکه همه گفتارمان را صرف تعریف و توصیف شبیهسازی یا یافتن تاریخچه و پیشینه برای آن کنیم، سعی داریم به صورتی موضوعی بدان پرداخته و با طرح سوالاتی، برای پاسخگویی به آنها بکوشیم.
سوالات فراوانی را میتوان مطرح نمود که ما در اینجا این موارد را برگزیدهایم:
1ـ آیا شبیهسازی خوب است یا بد و به عبارت دیگر مفید است یا مضر؟ 2ـ آیا این مسأله ممکن است یا غیرممکن؟ 3ـ قانونی است یا غیرقانونی؟ 4ـ مشروع است یا غیرمشروع؟ 5ـ چه اشکالات حقوقی در مسیر آن میتواند ایجاد شود؟ 6ـ نتایج جامعهشناختی آن چه خواهد بود؟ و در نهایت با نگاهی نو به شبیهسازی به بررسی مجدد و جداگانهای از دنیایی که به سمت شبیهسازی میرود خواهیم پرداخت.
1) استنساخ یا شبیهسازی مفید است یا مضر؟
صحبت از فهرست نمودن منافع و مضرات شبیهسازی فرصت مفصلی را میطلبد. در این قسمت به طور اجمالی به این موضوع میپردازیم که آیا شبیهسازی خواهد توانست برای بشریت مثمرثمر باشد؟
آیا رسیدن به فناوری زیستی در خصوص شبیهسازی راهگشای نیازهای ما خواهد بود؟
در اینکه هر دانشی مفید است یا مضر و صرف اینکه یک دانش میتواند مفید باشد یا خیر حرف بسیار است. آیا اینکه علمی را به عنوان دانش مضر معرفی کرد یا نه از ساحت بحث ما فراتر است و فقط به همین مقدار بسنده میکنیم که گذاردن نام دانش بر هر چیز جدیدی برای تطهیر آن از دامن عیوب و مضرات کار لغوی است، همچنان که مضر خواندن هر نوآوری نیز به بهانه ایجاد رفورم و اصلاح به همان اندازه لغو و بیهوده به نظر میرسد.
بحث ماهیتی در اینکه یک علم میتواند مضر باشد یا خیر به تنهایی نمیتواند چندان مفید فایده باشد و در مورد علم شبیهسازی نیز بایستی از علم بودن آن مطلع شد، منافع و مضرات آن را شناخت و پس از سبک و سنگین کردن آنها به این پرسش و پرسشهایی از این دست پاسخ داد.
باید اذعان کرد هرچند تاکنون منافع چندی را برای دانش شبیهسازی برشمردهاند، مضرات آن هنوز بر فواید آن میچربد. این به سبب نو بودن شبیهسازی است.
در فایدههایی که برای این علم برمیشمرند میتوان به اموری همچون امکان ایجاد ژندرمانی و علاج بیماریهای صعبالعلاج در سایه به ثمر رسیدن این دانش اشاره کرد.
علاوه بر این به امکان بچهدار شدن جفتهای نازا آن هم از ژن یکی از آن دو نیز اشاره شده است. فراتر از اینها در سایه این علم میتوان امیدوار بود که سلولهای آسیبدیده یک شخص قابل تعویض باشند و یا امکان دارد که با شبیهسازی بتوان اعضایی چون قلب را، به افراد محتاج پیوند زد.
اینها از جمله منافعی است که برای دانش استنساخ فهرست کردهاند ولی به عللی که در قسمت آخر مقاله بدان خواهیم پرداخت بشر امید چندانی به امکان استفاده از این امتیازات ندارد. این مسأله فراتر از اشکالات فنی است، یعنی بیشتر از آنکه نگران آن باشیم که علم شبیهسازی چه زمان به این چنین پیشرفتهایی خواهد رسید باید نگران مسائل دیگری باشیم، زیرا به قول یکی از دانشمندان که در این عرصه به مطالعه پرداخته، اینکه فقط از نقاط مثبت دانش مزبور استفاده شود بسیار سادهلوحانه است ـ خصوصاً در دنیای حاضر ـ.
در مضرات این علم بایستی قائل به تفکیک بود. یک سری زیانها هستند که از سوءاستفاده از این دانش بروز میکنند، یعنی بیشتر از آنکه نتیجه مستقیم فناوری ژنتیکی باشند نتایج غیرمستقیم آن در اثر سوءاستفاده از تواناییهایی است که این دانش در اختیار بشر لجامگسیختهی عصر حاضر قرار میدهد.
شاید مهمترین یا به عبارت دیگر خطرناکترین زیان، شکلگیری بردهداری نوین باشد. تأسیس یک جامعهی شبیهسازی شده با همهی خصوصیاتی که برای این دانش برخواهیم شمرد این خطر را در پی خواهد داشت که بشر با سوءاستفاده از این فرصت نظام بردهداری جدیدی به راه بیاندازد. چنان که اشاره شد میتوان بشر جدیدی ایجاد کرد که در رحم مصنوعی خلق شده و هیچ اصل و نسبی هم ندارد و علاوه بر آن به راحتی با ژنهای او که عصاره حیات او به شمار میآیند بازی کرد. مسأله بعد که از سوءاستفاده از این دانش نشأت میگیرد، درهم شکستن اصل زوجیت است. چنانچه قرآن کریم نیز به این مسأله اشاره داشته و بنابر کشفیات اخیر دانش زیستشناسی هم مشخص شده است که همه موجودات به صورت زوج خلق شدهاند. البته با دیدی دقیقتر باید علاوه بر آسیب دیدن اصل زوجیت به این مسأله نیز اشاره کرد که بنیاد خانواده نیز با این مسأله در معرض آسیب قرار میگیرد. چنانچه میتوان استعداد جامعه کنونی علیالخصوص جامعهی غرب را در از همپاشیدگی بنیاد خانواده بر این مسأله افزود.
سوءاستفاده دیگری که ممکن است انجام گیرد، ایجاد انسانهایی است که ممکن است به وجود بیایند تا به عنوان انبار وسایل یدکی در اختیار صاحبان ثروت قرار گیرند. انسانهایی که وقتی نیاز شد قلب و کلیه و دیگر اجزای بدنشان از وجود آنها برداشته شده و برای رسیدن انسان به جاودانگی به آنها چوب حراج زده شود. البته موارد سوءاستفاده ممکن است هر روز بیشتر شود ولی این بخش را با دو مورد امکان سوءاستفاده دیگر به پایان میبریم.
الف) بعید نیست انسان پیشرفته قرن 21 به مدد این دانش و برای اصلاح بشر و به اصطلاح ایجاد جامعهای با بهترین کیفیت نژادی (!)، بازاری به راه بیاندازد که در آن کلوندهندگان، نژادهای برتر و حتی افراد مشهور همچون هنرمندان و بازیگران سینما و … باشند.
ب ) عین هم بودن یا شبیهسازی افراد بشر در دانش شبیهسازی امکان بیشتری دارد، زیرا در تلقیح طبیعی کروموزومهای انسان ایجاد شده از دو نفر اخذ شده و این مسأله باعث میشود که شخص شباهت به دو نفر داشته باشد. ولیاخذ تمام کروموزومها از یک شخص، امکان شباهت والد و مولود را بیشتر میکند ـ اگر بتوان اعتقاد به والد و مولود بودن آنها داشت ـ
همین قضیه نیر امکان سوءاستفاده از این شباهت را بالا میبرد ولی باید اقرار نمود که همهی اینها بیشتر از اینکه مستقیماً از شبیهسازی ناشی شوند در اثر سوءاستفادههایی است که بیشک از آن به عمل خواهد آمد.
مسأله بعد آسیبهای مستقیمی است که دانش ژنتیک جدید قادر به حل آنها نیست. یکی از این موارد امکان بالای جهش ژنی و ایجاد اختلالات جسمی و عقلی فراوان در این پروسه است که هنوز شیمیدانها و زیستشناسهایی که در این عرصه فعالند نتوانستهاند راهحلی برای آن بیابند. انستیتو روزلین ـ که زادگاه اولین حیوان شبیهسازی شده به شمار میرود ـ خود بر خطرات فراوانی که این دانش برای فرزندان خود ایجاد میکند هشدار داده است.
برخی ژنها که در اصطلاح زیستشناسی به آنها ژنهای بدخیم گفته میشود، گاه نهفته و گاه آشکار ایجاد میشوند. استفاده از روش استنساخ امکان فعال شدن این ژنها را نیز بالا میبرد و شبیهسازی بر این مسأله نیز توان استیلا نیافته است. دانش سقط جنین نیز بالا میرود، چنانچه از هر چند صد مورد باروری انجام شده تنها یک مورد به نتیجه میرسد و این خود ناشی از شکستن ژنهاست که در نتیجه آن درصد کورتاژ بالا میرود.
امکان ایجاد شخصیت بینابینی در افراد شبیهسازی شده، از دست رفتن تنوع ژنتیک که دلیل اصلی مقاومت نوع بشر در برابر بیماریهاست، خطاهای زیادی که در اثر استفاده از این روش به وقوع میپیوندند و همچنین ایجاد جامعه بیهویت و بیاصل و نسب از دیگر نتایج مستقیمی است که از این دانش عاید بشر میگردد. دست آخر هم اینکه بتوان بر این مشکلات فائق آمد یا خیر در تخصص رشته زیستشناسی بوده و ما را بدان دیار راهی نیست.
2) این کار ممکن است یا غیرممکن؟
هر چند موافقان اندک و مخالفان بسیار زیاد شبیهسازی از هم اینک غوغای شگرفی در رد یا قبول آن به راه انداختهاند ولی باید اشاره کرد که فناوری شبیهسازی هنوز در ابتدای راه است. با توجه به نتایج به دست آمده در تحقیقات انستیتوها و مؤسساتی که در این زمینه فعال هستند بایستی گفت که هنوز راه نرفته زیادتر از مسیر طی شده در این دانش است. حتی میتوان قدمی فراتر گذاشت و اذعان کرد که تنها بشر میتواند شبیهسازی کند. البته یک سری ادعاهای غیرثابت شده نیز هستند که هنوز در صحت و سقم آنها حرف و حدیث بسیار است، از این رو که مدارک علمی چندانی برای اثبات آنها ارائه نشده است. چندی پیش ادعا شد که زنی 30 ساله یک انسان شبیهسازی شده را به دنیا آورده ولی همان گونه که گفتیم مدارک علمی قطعی در این باره در دست نیست. آن طور که در مضرات این علم نیز اشاره شد، هرچند مراحل کاشت و داشت به عمل میرسد، ولی همواره در مرحله برداشت و پس از آن، انسان شبیهسازی شده با مانع سختی روبهروست. موفقیت وضع حمل زنده، 3% کل تولدها اعلام شده و هماکنون ـ با مدارک متقن ـ فقط یک مورد شبیهسازی قطعی به جهانیان معرفی شده است که گوسفندی است به نام دالی. این گوسفند نیز دچار پیری زودرس شده و پس از تحمل بیماریهای مختلف چندی پیش درگذشته است.
3) قانونی است یا غیرقانونی؟
شیراک، رئیس جمهور فرانسه در یک موضعگیری آشکار، شبیهسازی را اقدامی جنایتکارانه خواند و خواستار ممنوع شدن آن شد. علاوه بر فرانسه، آلمان نیز به مخالفت با این پدیده برخاسته است. WHO (سازمان بهداشت جهانی )، یونسکو و یا نهادهای بینالمللی دیگر نیز به همان راه رفتهاند. سازمان بهداشت جهانی در قطعنامهای که به تصویب اکثریت اعضای آن رسید آن را غیرقابل قبول خواند و یونسکو نیز از سازمان ملل درخواست کرد تا با صدور بیانیهای خواستار توقف فعالیت شرکتهایی شود که در این زمینه مشغول فعالیت هستند. علاوه بر اینها قواعد داخلی کشورهای پیشرفته از جمله آلمان، ژاپن، فرانسه، نروژ و استرالیا از هم اینک علاوه بر هر گونه تحقیق، تولید محصولات شبیهسازی شده را نیز ممنوع کردهاند. در آمریکا نیز هرچند کنگره سابق در این زمینه تساهل به خرج داده ولی هماینک موضعگیریها به سمت ممنوعیت این پدیده به پیش میرود. از جمله موضع جورج بوش را میتوان مثال زد. وی بر ممنوعیت پژوهش روی سلول وراثتی تأکید کرد. با همه این احوال، سنا قواعد محدودکنندهای را که از تصویب کنگره حاضر گذشته بود تصویب نکرد ـ هرچند دلایل آن را اشکال در قواعد فنی و حقوقی این پیشنویس عنوان کردهاند ـ
چنانچه گفتیم، کشورهای پیشرفته و صاحب فناوری موضعی منفعلانه و دافعانهای در این خصوص بروز دادند. آنها ترس یا حتی وحشت عجیبی از دنیای شبیهسازی شده دارند و به نظر میرسد هرچه میگذرد این واهمه، شدت بیشتری میگیرد. دولتهای صاحب تکنولوژی بیشتری به صف مخالفان این فناوری میپیوندند و به نظر میرسد برای اینکه این قواعد، بینالمللی نیز بشود وضعیت مساعد است و لازمه آن پا پیش گذاشتن کمیسیون حقوق بینالملل و تهیه پیشنویس کنوانسیون لازم و ارائه آن به سازمان ملل است تا بدین طریق، این وحشت عمومی با دافعهای جهانی مواجه گردد.
4) مشروع است یا غیرمشروع؟
در سطور بالا به قانونی بودن یا قانونی نبودن این مسأله پرداختیم ولی مسأله بعدی وجههی شرعی آن است. در این باره میتوان به نظرات علمای اسلام و مسیحیت اشاره کرد.
واتیکان با صدور بیانیهای با این فناوری مخالفت کرد. موضع کاتولیکها هماهنگ با حرکت جهانی توقف این فناوری است. واتیکان آن را پیامد باوری وحشیانه خواند که فاقد اصول اخلاقی و انسانی است. کاتولیکها مدعی هستند که ادامه تلاش بشر و رسیدن به یک جامعه شبیهسازی شده راه را بر نوعی بردهداری هموار میسازد.
هرچند هنوز هیچ کشور اسلامی قابلیت استفاده از دانش شبیهسازی را ندارد، ولی نهادهای اسلامی در این باره موضعگیری کردهاند. مجمع اسلامی الازهر، شبیهسازی انسان را حرام دانسته و مدعی شده است که باید جلوی آن را گرفت. این مجمع علمی، شبیهسازی را از نظر اسلام مضر خوانده است، زیرا معتقد است که خدا انسان را احسن مخلوقات خود معرفی کرده است و دخالت را در آن، دخالت در عالیترین صنعت خداوند برشمرده است ـ به نظر میرسد که علمای عامه قدرت خداوند را قابل دسترسی تصور کردهاند.
مفتی مصر نیز مدعی است شبیهسازی با بسیار ضروریات دین مغایر است، شورای پژوهش های اسلامی الازهر نیز آن را حرام اعلام کرد. البته عدهای از علمای عامه (سنی) نیز بودهاند که شبیهسازی محدود را آن هم برای یک عضو معین مطلوب شمردهاند.
دکتر رأفت عثمان رئیس دانشکده حقوق الازهر مصر این نظر را ابراز داشته که در ادامه به بیان و نقد آن میپردازیم.
او برای شبیهسازی چهار حالت متصور است. حالت اول آن است که هسته سلول غیرجنسی از شوهر همان زنی اخذ شود که شبیهسازی در رحم او به وقوع میپیوندند. در حالت دوم این هسته از سلول غیرجنسی یک مرد اجنبی اخذ میشود. حالت سوم استیفای آن از یک زن بیگانه است و حالت آخر اخذ آن از بدن همان زنی است که سلول در بدن او کاشته خواهد شد.
دکتر رأفت عثمان از بین این چهار مورد، مورد اول را میپذیرد ولی با سه شرط: اول آنکه آنها از راه طبیعی بچهدار نشوند. دوم، اطمینان حاصل کنند که طفلی که متولد خواهد شد طبیعی بوده و هیچگونه نارسایی زینتی در وجود او نخواهد بود و سوم، اطمینان حاصل نمایند که این طفل شبیهسازی شده در صورت حضور در جامعه هیچ خطری برای آن به حساب نخواهد آمد.
هرچند این نظر، جدید به نظر میرسد ولی در مورد محرومیت این طفل متولد شده با اقوام نسبی جای حرف و حدیث است و شاید حتی بتوان گفت او برای این طایفه محرم نخواهد بود. حتی از آنجا که در تعریف فقهی، فرزند به کسی اطلاق میشود که از سلول جنسی یک پدر ایجاد میشود، در رابطه پدر و فرزند و مادر و فرزندی مشکل وجود خواهد داشت که در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
شاید صدای بیشترین موافقتها با شبیهسازی از نای فقهای شیعه برخاسته باشد. سید سعید حکیم یکی از فقهاست. وی هرچند مخالف تلقیح مصنوعی است و آن را با حکم احتیاط واجب، رد میکند ولی مدعی است در اسلام دلیلی بر حصر تولید مثل از راه طبیعی نداریم. او آنچه حرام است را سوءاستفاده از نتایج این علم میداند و معتقد است هر علمی که از آن سوءاستفاده شود حرام خواهد بود ولی بر اباحه اصل آن به واسطه این حرمت نمیتوان صحه گذارد.
محمد حسین فضلالله نیز بر جواز اصل قضیه تأکید دارد. چون معتقد است که این قضیه خلقت از عدم نیست. البته همه فقهای شیعی با این رای همراه نیستند. چنانچه در قم، آیتالله صانعی با آن به مخالفت برخاسته است و حتی برای آن تعزیر نیز قائل است . هرچند ایشان نیز بر امکان استفاده از جنبههای علمی تأکید مینماید. حتی به نظر میرسد منظور ایشان از تعزیر، تعزیر سوءاستفادهکنندگان از این دانش باشد.
6)خط تولید بشر
شبیهسازی گونه بشر، حامل مخاطرات و تهدیدهایی برای حیات آدمی و طبیعت است. در سایه چنین پیشرفت خارقالعادهای است که «انسانیت» به حاشیه رانده میشود و فرزندان نسل بشر به کالاهایی در عرصه بازارهای جدید زیستی مبدل شده و زمینه خلق تجارتی سودآور را برای بشر دمدمی مزاج مدرن فراهم میسازد. در چنین شرایطی است که آدمی در یک خط تولید، آن گونه که خود میخواهیم، تحت دستکاری مهندسان حیات قرار میگیرد و در قالب یک کالا تولید میشود.
آدمی هم اکنون موقعیتی خطیر را تجربه میکند. در پیش روی ما چشمانداز قریبالوقوع شبیهسازی انسان ترسیم شده است. تحقق این شاهکار خارقالعاده، چیزی جز خدایی کردن آدمی در مسیر تعیین سرنوشت خود نیست؛ تعیین سرنوشتی که با پیامدهای شومی برای آینده تمدن بشر همراه خواهد شد. هم اینک محققین و دانشمندان، نخستین آزمایشهای خود را در این باره انجام دادهاند و جهان بیصبرانه و مشتاقانه در انتظار تحقق چنین رجعیتی است.اگرچه چنین موضوعی، بسیاری را نگران ساخته، اما حامیان چنین تکنولوژیای این سؤال را مطرح میکنند که چه دلیلی برای عدم استفاده از آن وجود دارد؟ چرا یک زوج نابارور نتوانند از این میراث ژنتیکی خود عدول کنند و برای بچهدار شدن، حق انتخابی داشته باشند؟
اما از سوی دیگر، تعدادی از عالمان اخلاق، کم و بیش و به دنبال انزجار برخی از تحقق چنین چشماندازی، مخالفتهایی را نسبت به این موضوع از خود نشان دادهاند که البته مخالفتهایشان و نیز نگرانیها و تردیدهایشان از این مقوله، به مسائلی همچون تضمین بیخطر بودن آزمایشها و سلامت نوزادان خلاصه شده و بعضاً نگرانیهایشان به موضوع نابودی و به کنار گذاشتن برخی رویانهای تولیدی در روند شبیهسازی مرتبط میشود، اما متأسفانه موضوعات بس اساسیتر و جدیتری مورد بیتوجهی قرار گرفته است.
بیشک شبیهسازی انسان با مسائلی اساسی و در رأس آن با مسائل مرتبط با ماهیت و ارزش آدمی پیوند خورده است. هیچ رویدادی در طول تاریخ حیات بشر، توان چنین تأثیرگذاریای را بر آینده انسان نداشته است؛ که دلایل متعددی هم برای این ادعا وجود دارد. نخست اینکه، تصور واقعی ما از حیات، ریشه در روابط جنسی و رابطه زیستی زن و مرد دارد. بخش مهمی از تاریخ تمدن ما از آداب و رسوم ازدواج گرفته تا مفهوم خانواده، قبیله و ملت، در رابطه تنگاتنگ با مسائل جنسی ما بوده است. همواره آدمی به تولد فرزندانش به مثابه موهبتی الهی نگریسته و همراه شدن اسپرم زن و مرد، خود نمایانگر تسلیم شدن آدمی در برابر نیروهایی است که همواره خارج از کنترل بشر بوده است. آمیزش زن و مرد همانا به منزله نوعی خلقت جدید و منحصر به فرد و البته محدود بوده است.
دلیل نفرت ذاتی بسیاری از شبیهسازی، معلول این واقعیت است که چنین پدیدهای میتواند به آغاز سفر جدیدی تبدیل شود که در آن «موهبت حیات» رفته رفته به حاشیه رانده میشود و نهایتاً هم مورد بیتوجهی قرار میگیرد. موضوعی که ماحصل آن، تبدیل فرزندان جدید ما به کالاهایی در عرصه بازار خواهد بود؛ کالاهایی که جز جز آنها از پیش طراحی شده، تولید میگردند و در بازارهایی جدید عرضه میشوند.
شبیهسازی در وهله نخست، نه یک خلقت که همانا یک «تولید» است. استفاده از فنآوریهای جدید زیستی این امکان را فراهم میآورد تا موجودی جاندار در یک خط تولید، آن گونه که خود انتظار داریم، تحت مهندسی قرار گرفته و تولید شود. هنگامی که از استانداردهای مهندسی صحبت به میان میآید، نخستین موضوعی که به ذهن متبادر میشود، همانا کنترل کیفی و نتایج قابل پیشبینی محصول تولیدی است و این دقیقاً همان وضعیتی است که درباره شبیهسازی هم متصور است. برای نخستین بار در طول تاریخ، میتوانیم ساختارهای ژنتیکی فرزندان خود را به دست و به خواست خود تعیین کنیم و ماحصل آن نه یک خلقت منحصر به فرد که تولید و به عبارت دیگر نوعی تکثیر است. شبیهسازی انسان بیشک نوید دهنده آغاز تمدن به نژادی سوداگرانهای است که در دنیای جدید و شکوهمندی (!) که در آن تکنولوژیهای نوین در روند بهبود وضعیت فرزندانمان گوی سبقت را از هم میربایند، به ما این امکان را میدهند تا شاهد پیدایشی دیگر در عرصه حیات باشیم. در چنین عصری است که هر انسانی میتواند به خدایی در مسیر تولید فرزندانش بر پایه میل و اراده خود تبدیل شود.
در آینده و یقیناً تا زمانی که فرزندان امروز ما به دوران بزرگسالی خود میرسند، امکان تغییرات ژنتیکی در سلول و رویانهای اهدایی میسر خواهد شد و بیشک، خلق نمونههای سفارشی از نمونه اصلی، به یک واقعیت مبدل میشود و این همان چیزی است که چندی پیش یان ویلموت در تولید دومین گوسفند شبیهسازی شده خود آن را عملی ساخته است. اگرچه تولد این گوسفند یعنی «پالی» به اندازه اولین گوسفند یعنی «دالی» مورد توجه قرار نگرفت، اما این تولد حقیقتاً تولدی رعبآور و شومتر از تولد نمونههای نخستین خود بود. بر اساس الگوی تولد پالی است که دانشمندان میتوانند گونههای سفارشی بیشماری را به خواست مشتریان خود تولید کنند.
آیا کسی میتواند در این باره، ذرهای شک و تردید به خود راه دهد که آنچه را که ویلموت درباره پالی به کار بسته، در آینده توسط صنعت بیوتکنولوژی برای تولید فرزندان سفارشی مورد استفاده قرار خواهد گرفت؟ باز هم حامیان شبیهسازی در این باره ابراز میدارند که مگر این اشکالی دارد؟ و اصلاً اگر پدر و مادری بداند که احتمال انتقال استعدادهای ژنتیکیاش همچون استعداد بیماری قبلی و یا سکته یا سرطان به فرزندان وجود دارد، آیا خود را متعهد به حذف چنین ژنی نمیبیند؟ اما سؤال اساسی در این باره آن است که به راستی حد و مرز توقف کجاست؟ آیا تنها به همین موارد محدود میشود یا اینکه به حذف مسایل و مشکلات پیش پا افتاده دیگری هم خواهد انجامید؟
اما از منظری دیگر، گسترش چنین تکنولوژیای، مبین نوع جدیدی از جاودانگی و فناناپذیری خواهد بود. در چنین بستری است که هر نسلی میتواند به هنرمندی غایی تبدیل شود و دائماً ویژگی ژنتیکی همنوعانش را مطابق میل و سفارش دیگران روزآمد نماید تا بالاخره به آن الگوی ایدهآلش یعنی رسیدن به یک گونه ژنتیکی کامل و بیعیب برسد.
سادهلوحانه است اگر تصور کنیم که تنها مردم کمی به استفاده از این فرصت پیش آمده روی خواهند آورد. هم اکنون محققین بسیاری در مراکز ناباروری از همجوم افرادی خبر میدهند که به رغم تواناییشان در زاد و ولد، خواستار استفاده از این تکنولوژی در تولید فرزندانشان هستند.
اما آن تهدید اساسی که در نتیجه شبیهسازی، آدمی را متوجه خود میسازد و تا کنون هم توسط دانشمندان، علمای اخلاق، سیاستمداران و شرکتهای فعال در عرضه بیوتکنولوژی ابراز نشده، آن است که در جامعهای که مردم به طراحی امیال و مهندسی استانداردهای مورد نظر خود در روند تولید فرزندانشان اقدام نمایند، چه رفتاری با کودکان غیرشبیهسازی شده و غیرسفارشی به عمل خواهد آمد؟ و اصلاً نگاه جامعه به کودکی که با نوعی ناتوانی به دنیا آمده است، چه خواهد بود؟ آیا چنین جامعهای، چنین کودکی را برمیتاید و یا اینکه به وی به مثابه موجودی که حامل خطا در رمزهای ژنتیکیاش است و یا به بیان سادهتر، به مثابه یک محصول معیوب نمینگرد؟ بیشک نسلهای آینده در برابر چنین کودکانی و نیز کودکانی که تحت مهندسی قرار نگرفتهاند و از ضوابط و استانداردهای ژنتیکی حاکم در بازار زیستی ـ صنعتی به دورند، تحمل کمتری از خود نشان میدهد و در صورت تحقق چنین مسألهای، آدمی آن سرمایه ارزشمند، یعنی احساس همدردی و انساندوستی خود را از دست خواهد داد، چرا که در دنیایی که آدمی به این نحو به دنبال به کمال رسانیدن فرزندان خود است، دیگر جایی برای بقای چنین احساسی باقی نخواهد ماند.
منابع:
http://www.bashgah.net
http://www.jazirehdanesh.com
ماه نامه - سیاحت غرب - 1383 - سال دوم، شماره 16، آبان